سفر با موتورسیکلت

ایلاریو لاوارا ، پس از دو بار عبور از ایران باز هم به تهران آمد و فرصتی را در اختیار ما گذاشت تا شنونده تجربیاتش در دو سال گذشته باشیم. در این سفر وی از کشورهای عرب‌زبان خلیج‌فارس و همسایه‌های کشور ما عبور کرده است. این اقدام از دید این کهنه‌سوار ایتالیایی می‌تواند نگاه متفاوتی از فرهنگ موتورسواری در این کشورها را ارائه کند.

به گزارش «اخبار خودرو»،دو سال پیش در روزنامه «دنیای‌خودرو» گزارشی از حضور یک وسپاسوار با موتور ۵۰‌ساله‌اش منتشر شد که نظرات مثبت مخاطبان روزنامه را به دنبال داشت. حال خبر خوب این است که ایلاریو لاوارا ، پس از دو بار عبور از ایران باز هم به تهران آمد و فرصتی را در اختیار ما گذاشت تا شنونده تجربیاتش در دو سال گذشته باشیم. در این سفر وی از کشورهای عرب‌زبان خلیج‌فارس و همسایه‌های کشور ما عبور کرده است. این اقدام از دید این کهنه‌سوار ایتالیایی می‌تواند نگاه متفاوتی از فرهنگ موتورسواری در این کشورها را ارائه کند.

پس از گذشت دوسال فرصتی پیش آمد تا بار دیگر با شما گفت‌وگو کنیم. کمی از اتفاق‌های این مدت بگویید.
به خاطر محدودیت‌های کرونا، مجبور شدم مسیرم را به سمت پاکستان و هند تغییر بدهم و در ادامه به سمت غرب ایران و سپس کشورهای عرب‌زبان سفر کنم. این مناطق را تا بهار امسال دیدم، در تابستان به سمت اروپای‌شرقی که هوای خنک‌تری دارد، رفتم. طی هشت‌ماه گذشته ترکیه را گشتم و حالا دوباره به ایران آمده‌ام تا حرکت در مسیر دو سال پیش خود به سمت پاکستان، هند و آسیای‌شرقی را باردیگر تجربه کنم. البته یک بار دیگر فرصت ماندن در ایران را خواهم داشت، اینجا یکی از کشورهای موردعلاقه من است و مردم بسیار خوبی دارد.

در این دو سال چند بار از برخی کشورها عبور کردید. می‌توانید آنها را نام ببرید؟
شعار من این است: «هیچ برنامه‌ای در کار نیست!» بنابراین ممکن است به جایی سفر کنم که احتمالا در آینده بار دیگر هم به آنجا برمی‌گردم. البته بعضی وقت‌ها محدودیت‌هایی باعث می‌شوند که مسیر پیش‌رو بسته باشد، بنابراین لازم است که برگردم و مسیر دیگری را تجربه کنم. تا امروز من چهار بار از مرز ایران عبور کرده‌ام.
ایران در نقطه‌ای واقع شده که بین آسیا و اروپا قرار دارد. پس هر بار که قصد رفتن به کشوری در آن سوی اروپا را داشته باشم، باید پاسپورت ایران را هم بگیرم. البته کشورهای دیگری هم بودند که سه ‌بار از مرز آنها گذشتم یا عربستان‌سعودی که دو بار از آن عبور کردم. شاید این رفت‌وآمدهای چند باره به این دلیل باشد که ایران و ترکیه جزو کشورهای موردعلاقه من هستند.

یکی از نکات مهم در سفرهای شما، ارتباط خوبی است که با کلوب‌ها و جوامع مرتبط با موتورسیکلت (به‌خصوص وسپاسواران) دارید. در این سفرها جامعه موتورسواران هر کشور را چگونه ارزیابی کردید؟
پیش‌از هرچیزی باید به این نکته اشاره کنم که مردم کشورهایی که از آنها بازدید کردم، با من به عنوان فردی که از کشورهای غربی آمده‌ام خیلی مهربان بودند. به‌خصوص زمانی که با موتورسواران کلوب‌ها ارتباط پیدا می‌کنم، آنها من را مثل خودشان می‌بینند.
در این موارد خیلی زود به خانواده‌ای ملحق می‌شوم که در علاقه به موتورسواری اشتراک داریم و آنها من را دعوت به موتورسواری یا شرکت در رالی می‌کنند. این بهترین راه برای ارتباط با فرهنگ‌های مختلف است. موتورسیکلت صرفا یک وسیله‌تجاری یا وسیله‌نقلیه نیست، بلکه دلیلی است برای ایجاد دوستی بین انسان‌ها.
در این دو سال به مشکلات فنی خاصی هم برخورد کردید؟
زمانی‌که در عمان بودم، این شانس را داشتم که ویزای یمن بگیرم. خیلی دوست داشتم که جزیره سوکوترا در یمن را ببینم. این جزیره در میانه‌های دریای هند قرار دارد و بسیار زیباست. برای رفتن به آنجا لازم است از یمن عبور کنید. اما متاسفانه در آنجا پیستون پیشرانه موتورم شکست، واقعا بدترین مکان برای شکستن پیستون بود. چراکه در یمن وسپا وجود ندارد و خیلی سخت می‌توان قطعات یدکی آن را پیدا کرد.
بالاخره موفق شدم یک پیستون ارزان ۱۰دلاری تایلندی پیدا کنم که کار من را راه انداخت. ولی تا زمانی که به ترکیه برگشتم، مجبور بودم با سرعت خیلی پایین ( ۳۰ تا ۴۰ کیلومتر بر ساعت) رانندگی کنم، چرا که کیفیت پیستون خیلی مناسب نبود. مشکل دیگر این بود که به خاطر گرمای هوا، لازم بود بیشتر احتیاط کنم. دمای هوا در روز حداقل ۵۰ درجه بود و این دما برای این پیستون غیرقابل تحمل است، بنابراین مجبور بودم کل مسیر عمان تا ترکیه را شب‌ها در جاده‌هایی که سراسر بیابانی بود با سرعت پایین حرکت کنم و با طلوع آفتاب استراحت می‌کردم تا دوباره با سرد شدن هوا به حرکت ادامه دهم.

مشکلاتی که در آن شرایط سخت برای وسپای شما به وجود آمد، باعث نشد نظرتان درباره این موتورسیکلت تغییر کند؟
زمانی‌که در عمان بودم، می خواستم موتورم را عوض کنم، اما درنهایت متوجه شدم این موتور برای من خیلی اهمیت دارد، پس باید سفر را با آن ادامه دهم. مشکلاتی هم که پیش آمدند، در نهایت سبب شدند قوی‌تر شوم و آنها را رفع کنم. این وسپا نبود که باید تغییر می‌کرد، بلکه باید خودم را با آن هماهنگ می‌کردم، چراکه باید هوای این دوست مسن (اشاره به وسپا) را داشته باشم! می‌دانم اگر با موتور جدیدتری سفر می‌کردم، کار ساده‌تری در پیش داشتم، اما من آن را انتخاب کردم و این مشکلات هم بخشی از روح آن است. وسپا فلسفه من است. چون وسپا بهترین کارت ویزیتی به‌شمار می‌رود که می‌توانید با خودتان همراه داشته باشید. زمانی که مردم وسپای قدیمی من را می‌بینند، لبخند می‌زنند. برای من دیدار با مردم خیلی مهم است. به همین خاطر وسپا را یک فلسفه می‌دانم، به‌خصوص زمانی که با سرعت ۶۰ کیلومتر بر ساعت حرکت می‌کنید و نمی‌توانید از گرما، باران یا فکرهای خود فرار کنید. باید با اینها مواجه شوید. درواقع این فلسفه وسپاست؛ باید با واقعیت روبه‌رو شوید.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 3 =

آخرین اخبار